ملیگرایی و همگرایی در افغانستان
گفتوشنید با نصرالله فلک

گردش ساختار سیاسی و قدرت رسمی در افغانستان همواره مورد بحث اقوام این کشور بوده است. این موضوع سالیان زیادی بر یکپارچهگی مردم افغانستان اثر منفی گذاشته و سبب بحرانهای عمیقی حتی در حوزههای غیر سیاسی گردیدهاست.
از آنجایی که هر روز شاهد ازدیاد اختلافات قومی در این کشور هستیم و روزانه جدالهای زیادی بر سر اقتدار اقوام بالا میگیرد، بر آن شدیم تا در زمینۀ ریشهیابی این معضل و دریافت دلایلی که این وضعیت را آفریده است گام برداریم. برای همین، بهدنبال سلسله گفتوگوهای خبرگزاری پرسش با روشنفکران، فرهنگیان، هنرمندان، فعالان جامعۀ مدنی، آموزگاران و استادان دانشگاه سراغ نصرالله فلک یکتن از اعضای تحقیقاتی اکادمی علوم افغانستان رفتهایم.
آقای فلک بیشتر از چهار سال است که با اکادمی علوم افغانستان همکاری دارد و اینک وکیل احمدی، خبرنگار پرسش با او گفتوشنیدی را دربارۀ ملیگرایی و راههای عبور از بحرانهای قومی انجام داده است.
به نظر شما آیا در هفدهسال گذشته کاری در زمینۀ همگرایی میان اقوام افغانستان صورت گرفته است؟
پس ازفروپاشی نظام طالبان و ظهورحکومت جدید به کمک ایالات متحدۀ امریکا درافغانستان، تمرکز بیشتر روی تلفیق گروههای مسلح غیرطالبانی در کشور صورت گرفت؛ بهویژه بیشتر روی مسایل سیاسی جبهۀ شمال پرداخته شد و سعی کردند تا گروههایی را پیدا کنند که در برابر طالبان و حامیان آنها بجنگند، بالاخره تودهیی را به نام مقاومت پیدا کردند و کار روی انسجام آنها آغاز شد. در این مقطع زمانی باید کارهایی در زمینۀ همگرایی میان اقوام افغانستان صورت میگرفت؛ اما به دلیل نامساعد بودن فضای مناسب، کاری در این راستا انجام نشد.
برای ملتسازی چه رویکردهایی را باید مدنظر داشت و عملی کرد؟
لازمههایی که برای ساختن یک ملت ضروری اند، در گام نخست ارزشهای اند که به صورت نمادین در جامعه بسیار حایز اهمیت و تمامی قشرهای جامعه بهآن نگاه مساویانه دارند.
یکی از این ارزشهای مشترکی که در جامعۀ ما به آن توافق رای دارند، دین است. در مرحلۀ دوم، زبان و یا فرهنگ مشترک است که به شکل نمادین برای ملت شدن کار میکند.
درافغانستان با زبانهای گوناگون صحبت میشود، شهروندان دراین جامعه با فرهنگهای گوناگون عادت کردهاند و زندهگی میکنند. بنابراین ما نتوانستهایم برای پدیدههای دارای ارزش مشترک در افغانستان کاری کنیم؛ مثلاً نتوانستهایم برای زبان رسمیمان اثر علمی خلق کنیم، همینطور به گفتمانی نتوانستهایم برسیم که برای جامعه سودمند باشد.
تا هنوز بین زبانهای رسمی اداراههایمان نتوانستهایم تفاهم ایجاد کنیم. با داشتن دو زبان رسمی درکشور، تضادهای بین اقوام روزبهروز در حال افزایش است و انتظار نتیجۀ مطلوب برای رسیدن به یک ملت امر دشوار شدهاست.
آیا در افغانستان چیزی به نام منافع ملی وجود دارد؟
تمام جوامع که زندهگی ویژهگی مشترک آن است، بعد از ایجاد مرزهای سیاسی دارای یک میکانیزم بهنام منافع ملی میباشند، اما در افغانستان منافع ملی در یک چارچوب منظم از طریق حکومت بر مبنای خواستههای تمام اقوام ساکن افغانستان تعریف نشدهاست، نشده است که این کشور دارای منافع ملی و یا حضور اقوام در دستگاه حکومت باشد. درحال حاضر معیاری که بتواند منافع ملی را در افغانستان تامین کند وجود ندارد.
در ساختارهای حکومتی ما یک بحث هم بهنام ملیگرایی مطرح نشده و هیچزمانی هم در راستای این مسئله کاری صورت نگرفته است. هرکسی به زعم خویش یک تعریف خاص از ملیگرایی دارد. برای شناخت منافع افغانستان یک نشست هم که تمام طرفها در آن حضور داشته باشند برگزار نشده است.
در حال حاضر در افغانستان ارزش سیاسی را ردهبندی کردهاند، اقوام را در طبقات متفاوت جابهجا کردهاند، یعنی قوم درجه یک، دو، سه؛ و بسیار هم اقوام کوچکتر از این قبیلهها وجود دارند که در زندهگی خود این ساختار را نمیبینند. بدون تردید این باعث ایجاد هرجومرج درمیان نخبهگان سیاسی، حکومت کنندهگان و حکومت شوندهگان شدهاست.
عنوان وحدت ملی چقدر با ساختار حکومت موافق است؟
در هنگام شکلگیری حکومت وحدت ملی در افغانستان تمامی دروازههای ممکن برای ساختن یک نظام دموکراتیک قفل شده بودند، این محدودیت تمامی فرصتها را از اختیار مردم گرفته بود. ملت مجبور شد با توجه با مداخلات خارجیهایی که در راس آن ایالات متحده امریکا قرار داشت، از دو تیم رقیب یکی را برگزینند؛ این بههرحال بهتر از نداشتن حکومت بود. مثالی داریم که میگویند حکومت بد هم بهتر است، حکومت وحدت ملی حاصل یک ناچاریست، اما بدبختانه این حکومت جز نام نمادین و ویژهگیهای حکومت مزدور و مزدبگیر که شماری از کمپاینرهای دوران انتخابات را در کنار خودشان جمع کردهاند چیزی ندارد. اینها پول بهدست آوردند و برای شان از آدرس بیتالمال افغانستان پرداخت میشد. اینها کسانی نبودند که بر مبنای یک دیدگاه منظم سیاسی وارد کارزار شده باشند.
جناح تحول و تداوم در اوایل بر مبنای مردمی استوار بود و جناح همگرایی کاملآ جنبه قومی داشت. حکومت وحدت ملی با این دو نگرش بنیانگزاری شد و در نهایت کوچکترین کاری هم برای ملت صورت نگرفت.
تا شهروند شدن چقدر فاصله داریم؟
بهقول کانت «اگرجمهوری و یا حکومت دولت-ملت میسازید، اینجاست که نخستین گامی را به سوی دولت و شهروند برداشتهاید.»
این به معنی آن نیست که یک شاه بیاید امر و نهی کند و بعد بگوید که شما رعیت من هستید و من شاه؛ هرچه من دستور دهم شما بدون در نظرداشت هیچ ملاحظه و انتقادی آن را انجام دهید. از دیر زمان در افغانستان حکومت جمهوری و یا پارلمانی بوده و پارلمان خود یکی از نهادهای مهم شهروندیست که شهروندان یک کشور در تعیین سرنوشت و یا گماشتن زعیم سیاسیشان از طریق آن سهم میگیرند و سپس برای نظارت بر کارکردهای حکومت انتخابیشان تلاش میکنند.
ما در حال حاضر در افغانستان با دو گزینه روبهرو هستیم؛ یکی با گزینۀ سنتی که در ذهنهای عمومی بیشتر تبار و قوم را تداعی میکند. گزینۀ دومی، حکومت مدرن را در اختیار داریم، یعنی ما قبل از اینکه با توجه به سنت حاکم به جامعۀ افغانستانی بیاییم؛ به دنبال تجددگرایی میرویم و تجدد را بهجای سنتهای افغانستانی قرار میدهیم؛ بدون در نظرداشت این نکته که نهادهای اکادمیک و نخبههای سیاسی این کشور تولید متن و خلق اثر کنند و سطح آگاهی را بلند ببرند، تا اینکه آهسته آهسته به سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند و به جایگاه خودشان به عنوان شهروند فعال اعتقاد پیدا بکنند؛ خلاف آن را انجام میدهیم. بدبختانه با همان بینش سنتی آمیخته با حرکت دموکراتیک و شهروندی همه اینها برایشان مغشوشاند، نمیدانند که وظیفۀ شهروند چیست. ما در بسیاری از موارد با آدمهایی مواجه میشویم که میگویند: «شهروند کسیست که درشهر زندهگی میکند؛ افرادی که در روستا زندهگی میکنند شهروند نیستند.»
بنابر این گامهایی که برای شهروند شدن برداشته شده، همین پارلمان، حکومت انتخابی، آزادی بیان و مطبوعات و… به عنوان نخستین مولفههای رسیدن به شهروندی اند، امیدوارم این به مرور زمان نهادینه شده و مردم در سرنوشت خود تصمیم گیرنده باشند؛ از قالب قبیله بیایند بیرون و وظیفۀ خویش را درجامعه ایفا کنند.
چگونه میتوان ازدایرۀ قومگرایی بیرون شد؟
افغانستان کشوریست که در طول تاریخ با سر نیزه اداره شدهاست؛ تا زمانی که ذهنیت عمومی یا بستر جامعه برای پذیرفتن نظام دموکراتیک آماده نشود، سمت دادن افکار جامعه را به دشواری میتوان شاهد بود.
حکومت افغانستان در حال حاضر چرخهیی از حکومت گروهسالاری است. این دولت بر مبنای ملی نه بلکه بر مبنای گروههای قومگرا تکیۀ کرده، بنابر این این تودهها بیارداهترین اشخاص را در راس تعیین کردند، تا زمانی که در افغانستان شایستهسالاری به عنوان یک اصل قرار نگیرد، نمیتوانیم از دایرۀ قومگرایی بیرون شویم.
علاوه بر این، بزرگترین چالشی که پیشروی ملیگرایی در افغانستان قرار دارد چیست؟
ملیگرایی درافغانستان از زمان مرحوم غلام محمد غبار به این طرف بیشتر بحث مطرحی بوده است، اما تا هنوز به نتیجۀ مطلوب نهرسیدهایم. چالش بزرگی که حالا دامنگیر ملیگرایی در افغانستان شده، درگیری بر سر دو زبان رسمی پشتو و فارسی_دری بوده است. وقتی در تمام بانکنوتها و سکهها متوجۀ میشویم، به خط درشتی به یک زبان تمرکز شده است آن هم زبان پشتو است. زبان فارسی_ دری که تاریخ کهنتری در افغانستان دارد، به کاربرده نشده است و این میتواند حسیاستزا و بزرگترین چالش را سر راه ملیگرایی در افغانستان خلق کرده است.
سه مطالبۀ مهم ملیگرایی که از نظر شما بسیار با ارزش بوده چه است؟
سه مطلب که میتواند ما را به ملیگرایی نزدیک کند، نخست بهوجود آمدن یک زبان ملیست که تمام ساکنین افغانستان به آن زبان بتوانند بنویسند و بتوانند گویشداشته باشند. در قدم دوم بحث نمادین قوم است که اقوام کنونی بنابر مبنای ساختارهای خودشان باید یک مقدار با هم آمیختهگی قومی تشکیل دهند؛ این امر سبب میشود که دیگر ارزش قومی بر ارزش ملی چیره نشود. سومین گام نیز باید در حوزۀ ساختارهای سیاسی برداشته شود که هیچوقت حکمروای یک کشور منحصر به یک قوم و قبیلۀ خاصی نباشد، یعنی حکومت باید به اراده همه اقوام افغانستان باشد، آنگاه آهستهآهسته بستر ملیگرایی در کشور پهن خواهد شد.